نزدیکی تنگاتنگ این هنر با عوام، منجر به وقوع چنین جریانی شده است.برای حفظ این ارتباط و نیز برای انتقال موسیقی و حس آن از جانب مخاطب و در حقیقت رسیدن به یک حس مشترک با سازنده، علیرغم نیاز به یک مدیوم حسی، ابزار دیگری نیز مورد نیاز است. اصلیترین ابزار ممکن در این مورد تحصیلات لازم موسیقی است که با وجود لزوم آن در جریان پدید آمدن موسیقی، چندان جدی گرفته نمیشود.
در مقایسه با سالهای گذشته، موسیقی میرود که به شکل یک علم درآید. هر چند این اتفاق، از زمانی که هنرستانهای موسیقی تاسیس شد، افتاد ولی در طول تداومش، چندان جدی گرفته نشد. هر چند که بدون اشراف به علم موسیقی، شاید دیگر کمتر بتوان گام در این عرصه نهاد و عضوی از خانواده بزرگ موسیقی شد.
با این تفاسیر نظرات متفاوتی در این زمینه وجود دارد. اگر عدهای اعتقادی بر تحصیلات آکادمیک در امر موسیقی ندارند، در مقابلش مخالفانی قد علم کردهاند که بدون تحصیلات امکان دقیقهای، ساخت حرفهای از یک اثر، وجود نخواهد داشت.
فرزاد نوشاد، آهنگساز و مدرس موسیقی، در این خصوص، بر این باور است که: «از آنجایی که موسیقی یک علم است، تحصیلات آکادمیک صددرصد لازم است. در گذشته ممکن بود، گرایش به موسیقی، به جهت تفریح و گذران ساعاتی، به جهت فراغت باشد، بنابراین احتیاجی به یادگیری موسیقی در قالب یک علم، احساس نمیشد.
این در حالی است که امروزه، موسیقی از آن مورد استفاده خارج شده و صرفا جنبه تفریح ندارد. بنابراین یادگیری موسیقی، یادگیری یک علم محسوب میشود و مثل علوم پزشکی، ژنتیک، فضا و... احتیاج به تحقیق، تفکر و تفحص دارد. در کنار این همه، تجربه نیز بسیار ضروری است.»
نوشاد که خود از مخالفان موسیقی در سطح نازل است، موسیقی رایج و کنونی ایران را در مواردی قابل قیاس با انواع موسیقی خارج نمیداند. چرا که معتقد است به لحاظ علم و تحصیلات مربوط، موزیسینهای ایران، هنوز به سطح همنوعان خود در جهان نرسیدهاند. او دلایلی را برای این امر برمیشمرد و میگوید: «ما حتی با ایرانیهایی که خارج از ایران فعالیت موسیقایی میکنند، در مواردی نمیتوانیم برابری کنیم.
چرا که هم به لحاظ مقدار تجربه، از آنها فاصله داریم و هم به لحاظ مقدار امکاناتی که داریم. ما هنوز مشکل سالن و مجوز و... داریم. ضمن اینکه ما به همان مقدار تلاش میکنیم که آنها. با توجه به این که دنبال کردن موسیقی به شکل آکادمیک، کار سختی است و هر کسی به خودش اجازه نمیدهد که به دنبال آن برود، نیازمند سوبسید و حمایت و بودجه از جانب دولت است، بیشتر از آنچه که فکرش را بکنیم. بودجه و حمایت از آکادمیک کارها کم است.»
وقتی موزیسینهای حرفهای دنیا به این نتیجه میرسند که هر کس بدون داشتن صدای خوب، میتواند خواننده خوب و مطرحی شود، البته با تکیه بر علوم و فنون مرتبط به موسیقی، بحثی چون استعداد و زمینه ذاتی، زیر سؤال میرود. داریوش نوری، این علوم و تحصیلات در آن را لازم ولی کافی نمیداند.
او برای این عقیدهاش توصیه میآورد که: «مثل این است که شما دکترای ادبیات داشته باشید ولی نتوانید یک بیت شعر بگویید. صرف دکتر بودن در زمینه ادبیات دلیل کافی بر شاعر بودن نیست. در مقابل ممکن است کسی، حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد، اما بر شعر و شاعری تسلط داشته باشد. کما این که در طول تاریخ ادبی ما به چنین افرادی برمیخوریم.»
البته نمیشود منکر این بعد قضیه هم شد. چه بسا خوانندهها، نوازندهها و آهنگسازانی که صرفا از طریق حس و به شکل سینه به سینه، آموزش دیدهاند که صدالبته به مرور زمان و با وجود تحقیق و تفحصهای فراوان موزیسینها به صورت آکادمیک به آنها پرداخته شده است.
ونداد مساحزاده مدرس دانشگاه و مدیر یکی از آموزشگاههای موسیقی در این باره میگوید: «یک سری از سازها، متعلق به مناطق مختلف هستند که فقط از طریق سینه به سینه منتقل میشوند و امکان آکادمیک شدنشان نیست.
مثل طبلا یا دوتار خراسان. البته شاید بشود روی آنها تحقیق کرده، روشمند و آکادمیکشان کرد ولی در حال حاضر خیلی از اساتید معتقدند که چنین اتفاقی بر روی این سازها نمیافتد و فقط میشود در میان دروس آکادمیک آنها را به شکل سینه به سینه به علاقمندان یادگیری، منتقل کرد.»
مساحزاده معتقد به این است که تحصیلات آکادمیک را به دو شکل میتوان انجام داد. یکی آموزش از طریق آموزشگاههای موسیقی و دیگری آموزش به شکل جدیتر در دانشگاههای موسیقی. مساحزاده با اشاره به اینکه تسلط بر تمامی علوم موسیقی در آموزشگاه کمی سخت است میگوید: «البته بستگی به این دارد که استاد چقدر بتواند هنرجو را با علومی چون ارکستراسیون، هارمونی سازبندی و... و حتی ادبیات ساز خود آشنا کند. یعنی هنرجو علاوه بر تسلط بر ساز خود، در دروس دیگر نیز مهارت پیدا کند.»
او همچنین معتقد است که یک سری از مسائل حسی وجود دارد که به هیچ وجه قابل نوشتن به شکل آکادمیک نیست و فقط و فقط باید به شکل سینه به سینه آموزش داده شوند. این در حالی است که در سایر سیستمها مثل سنتی، قطعات به شکل آکادمیک نتنویسی شده و قابل اجرا و تدریس است.
مساحزاده که یادگیری موسیقی و فعالیت در این عرصه را همراه با تحصیلات آکادمیک لازم میداند میگوید: «هر کاری اگر به شکل اصولی و علمی و آکادمیکاش اجرا شود، دامنه وسیعتری در آن به وجود میآید و به عبارتی، هنرجو محدود به یک سری فضای خاص و فوکوس روی ساز و ادبیات ساز خودش نمیشود.
در مقابل نظریات رهبر گروه کوبهای کوبان، داریوش خواجهنوری همچنان راسخ به نظر خود است. او با نام آوردن کارلوس سهگوویا پدر گیتار اسپانیا که شهرتی جهانی دارد، میگوید: «این گیتاریست حرفهای هرگز معلمی نداشته و به دلیل وضع مالی بدی که داشته، حتی یک دقیقه نیز از حضور استاد بهره نبرده است. دلیل نمیشود کسی، با حضور معلم و حتما به شکل آکادمیک کار کند. اما طبیعی است که به همراه حس و استعداد ذاتی، آکادمیک کار کردن میتواند کمک قابل توجهی بکند».
خواجه نوری اعتقادی به آکادمیک کار کردن در ایران ندارد و ضمن این که موسیقی را از این منظر دارای ضعف میداند میگوید: «هیچ نظارتی بر روی آموزشگاههای موسیقی نیست. وقتی بعضی از هنرجوها از آموزشگاههای دیگر برای یادگیری نزد من میآیند، باید کلی زحمت بکشم تا آنچه که به غلط آموختهاند را از ذهنشان پاک کنم. موزیک آکادمیک ما فقط و فقط محدود به همین چند هنرستانی است که مشغول فعالیت و تدریس هستند.
به نظر من هنرجویانی که در هنرستانها تحصیل میکنند جلوتر از کسانی هستند که در دانشگاهها تحصیل میکنند. ضمن این که تعداد مراکز آموزشی برای جمعیت 70 میلیونی ایران در حد صفر بوده و اصلا به حساب نمیآید.»
همایون خرم، آهنگساز یکی از جدیترین سبکهای موسیقی در ایران، ضمن اشاره به راههای گوناگون یادگیری میگوید: «من با توجه به تخصصام فقط میتوانم درباره موسیقی ایرانی نظر بدهم. از قدیمالایام همیشه استادی بوده که شاگردانی دور او جمع میشده و از او یاد میگرفتهاند.
حضور در مکتب آن استاد از الزامات یادگیری محسوب میشد. با توجه به اینکه موسیقی ایرانی، دستگاهها، گوشهها و تکنیکهای فراوانی دارد، نیاز به آکادمیک کردن آن به شدت حس میشد. بنابراین اساتید روی بسیاری از انواع موسیقی کار کرده و آنها را به شکل آکادمیک و قابل تدریس درآوردند.
البته تعداد آنها که دل به آکادمیک کار کردن میدادهاند همیشه بسیار کم بوده، چرا که علاوه بر استعداد ذاتی و تلاش، پشتکار نیز لازم است و هیچ تحصیلات آکادمیکی بدون پشتکار معنا ندارد. استعداد و پشتکار دوبالی هستند که برای پرواز در آسمان کار کردن آکادمیک لازمند. بعد از این مرحله که به آن مرحله یادگیری اطلاق میشود مرحله معرفت و شناخت است.
بدون این معرفت، تحصیلات آکادمیک بینتیجه است. ابتکارات، ابداعات و خلاقیتها، بعد از یادگیری به شکل آکادمیک است که شکل گرفته و بروز پیدا میکنند.